آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

بسم الله...
هر آنچه که می خوانید از دلخوشی های از دست رفته و به دست آورده ی من است
......
تنها نویسنده ی وبلاگ خودم هستم!
https://twitter.com/Z_hoseynitabar?s=09

دنبال کنندگان ۱۰ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

همه چشم و دلم روز شمار است که انگار قرار است شوم مفلس و درمانده ی آنکس که نگار است،همه شوق و امیدم به وصالست که ده روز فقط مانده محرم برسد تا که کنم یاد به فریاد که ای مظهر درمان ودوا دست مریزاد!!  به دردم نرساندی تو دوایی ..نوایی..بشوم کرب و بلایی....درست است سراپا همه غرقم به گناهی،خطایی که تو آن قدر عطوفی و رئوفی که اگر خون خدا...دست خدا خوانمت انگار زبان قاصرِ از گفتن اقرار...


منم خاک کفت ...در به درت...هستم و باشم به تباری که حسینیست ،بهشتیست که اسمم بشود مادر سادات،سماوات،کمالات....والقصه همین نکته شود حل گرفتاری روزم..بشود مرحم سوزم..و هنوزم که هنوز است نگاهت به سرم سایه ی سبزیست که نور است...غرور است..


به خدا دست خودم نیست به هر محفل و منزل که نشستم همه گفتند ز احوال زیارت ،بنشاند به دل هر که نرفته گل حسرت که عجب صحن و سرایی...چه ایوان طلایی..بنشینی به زمینی و ندانی که دلت سمت کدام است که بین الحرمین است همان جا و بهشت است و صفامروه کنی هر سحر از سمت برادر به برادر ...وکنی زیر لبی زمزمه ی روضه ی خواهر...به زمین افتی و آهی بکشی از جگرت بابت آن سیلی مادر ...


بعد آهسته کمی دم نزند،خنده به لب بغض کند لب بگشاید که نجف ...آه نجف روح و روان است،یقین کون و مکان است،همان معنی آغوش پدر می دهد از درب ورودی حرم،باز بگوید که علی مونس جان است و امان است و امان است...


به کجا می بری ام ؟؟

من که سراپا همه اسپند در آتش شده جانم،برسد ماه محرم،بزنم بر سر و سینه،بشوم عاجزو درمانده بگویم..:


"بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا     بر دلم ترسم بماند آرزوی کربلا"


زهراسادات حسینی تبار...

ده روز مانده محرم...

  • زهراسادات حسینى تبار

از سوز چشم ها و پریشانى ات مگو

از خط بى نهایت پیشانى ات مگو


آتش جوانه مى زند اینک به جان من 

از ازدیاد تاول پنهانى ات مگو


زینب کنار  بستر تو منتظر شده

بردار شانه را و ز بى جانى ات مگو


تنها فقط علی شده نور دو دیده دیده ات

تنها به این بهانه ز هجرانى ات مگو


مسمار شاهد است چه آمد به روز تو

از ضرب میخ و نوگل قربانى ات مگو


امشب قرار جان على گشته بى قرار

طاقت بیار  از دم پایانى ات مگو


دندان فشرده اى به جگر ,دم نمى زنى!!

با روى زرد و دیده ى گریانى ات مگو


کوچه ز شرم صورت تو سوت و کور شد

از تازیانه خوردن و ویرانى ات مگو


ز.سادات

شب شهادت مادر

فاطمیه دوم 93

  • زهراسادات حسینى تبار

غربت مدینه را

نه عمق درک من می فهمد

نه علم بی مثال تو .

غربت مدینه را

باید از نگاه زینب خواند!

آنگاه که یاد جدش را..

آنگاه که غم بی مادری را..

آنگاه که داغ برادر را..

آنگاه که غم و ماتم حسین را..

آه...!

تو چه میدانی معنی "ام المصائب "را؟!



شب رحلت پیامبر اکرم و شهادت امام حسن مجتبی


  • زهراسادات حسینى تبار