آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

بسم الله...
هر آنچه که می خوانید از دلخوشی های از دست رفته و به دست آورده ی من است
......
تنها نویسنده ی وبلاگ خودم هستم!
https://twitter.com/Z_hoseynitabar?s=09

دنبال کنندگان ۱۰ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دوست» ثبت شده است

امروز در یک پیج روانشناسی مطلبی از خودشناسی خواندم که برایم جالب بود.

عنوان مطلب این بود که «نگاهی دوستانه به خود»!

گفته بود ما یادگرفتیم بهترین باشیم زمانی که دیگری در کنارمان هست.مثلا بهترین لباس را بپوشیم برای دیگران،بهترین غذا را بخوریم با دیگران ...و کلا ورژن بهترین ِ خودمان برای دیگران باشد و برای خودمان بی کیفیت ترین باشیم.

به خودم که نگاه میکنم میبینم تقریبا همین شدم..چکار کنم خب؟دیگران برایم مهمند ...حتی از خودم بیشتر!

اما خب دروغ چرا...همسری هست که برایش مهم هستمو پر است از توجه.همین خودم را کمی با خودم دور میکند و یک جورایی زحمت برخورد دوستانه با خودم را کم میکند :)

اما باید بیشتر حواسم را جمع کنم...مثلا تصمیم دارم بعد از مدت ها بارانی مورد نظرم را بخرم.یا یک جلسه فیشال پوست و صورت بروم.امیدوارم زهرای درونم خوشحال شود :))


+این روزا خیلی فکرم درگیر کارمه...حالا تو یه فرصت میام میگم که چه کارا میکنم...

+قدیم تر ها دفتری بودو ثبت لحظه هام اونجا بود...اما الان در حوصلم نمیگنجه و خوبی اینجا اینه در هر حالتی میتونی حرفاتو بزنی.مثلا تو تاکسی یا به صورت افقی ساعت دو بامداد!

+یه مرضی هم دارم که میرم آخرین بازدید کننده رو چک میکنم..دیگه ای پی همه رو یاد گرفتم :))

+ضمیمه خیلی دوست دارم و پتانسیل اینو دارم تا صبح پی نوشت کنم حرفامو😀

  • زهراسادات حسینى تبار

گفت تا صبح دلم برات تنگ میشه..!

من تا صبح ستاره های قلبم رو آروم کردم که انفجار نور رخ نده...

 کاش قلب همه ی آدما انقدر پر نور باشه..

اینطور با یه حرف آروم بگیره...

گاهی وقتها حس میکنم نگرانی تو وجودم ریشه ی چندین ساله زده.

اون قدر که نگران همه میشم.چه اونایی که میبینمشون.چه اونایی که نمیبینمشون.چه اونایی که دوسشون دارم.چه اونایی که دوسشون ندارم

من ذاتاً نگرانم

نگرانِ قلب آدما

که یه وقت از بی ستارگی خاموش نشه!

تو که میخونی

ببین

عزیزِ دلم 

من نگران قلبتم!

  • زهراسادات حسینى تبار


سر ه سنگین ه با درد آشنایت را بغل کردم

بغل کردم تمام هااای هایت را بغل کردم


برایت زود بود این روزهای تلخ ,, می دانم

نگاهت...چشم های بر فنایت را بغل کردم


عزیزم  خنده های بى هوایت کو...کجا گم شد؟!

میان این همه گریه...هوایت را بغل کردم


برایت صبح تا شب قصه از رحم خدا گفتم

برای یک گره حتی..خدایت را بغل کردم


سرت از دست شانه های قلابی پریشان شد

گرفتم باز گیسوی رهایت را بغل کردم...


نشستی با سکوتت مشق کردی خاطراتت را...

نشستم بغض های بی صدایت را بغل کردم


برای اشک هایت شانه ام را سنگرت کردی

نفهمیدی تمام دردهایت را بغل کردم....


زهرا سادات حسینی تبار

~~~~~~

  • زهراسادات حسینى تبار