مادرانه
۲۰
ارديبهشت
چشمامو باز میکنمو چشمم میخوره به پاتختی کنار تخت..یه فینگیر صورتی و دوتا قطره آمیفن و آ د میبینم
شیشه ی خالی شیر هم افتاده اونجا
برش میدارمو با درد پا و کمر به زور بلند میشم برم که آبجوش بزارم پام میخوره به زیرانداز تعویض پوشک و پودر بچه که نصف شب انداخته بودم پایین تخت...جمع میکنم میزارمش کنار میرم اشپزخونه..
ظرفای دیشب مونده..باید بریزم تو ماشین.ابجوشو میزنمو شیشه رو میشورمو ۱۲۰ سی سی پر میکنم...شیرو که اماده میکنم میبینم چقد خواب دارم...میگم تا هنوز اوضاع ارومه برم ادامه ی خواب..تا میشینم رو تخت صدای فنر تخت با صدای نفس بلند روشنا یکی میشه...سرمو بلند میکنم به طرف تختشو میبینم بله!!
دو چشم مشکی کاااملا باز خیره شده به من..و بعد از دو ثانیه خنده ی عمیق و بی صدای صبحگاهی روشنا به من میشه یه شروع شیرین و سخت زندگی مادرانه ی من...
روزم مبارک 😉
- ۱ نظر
- ۲۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۰۳
- ۹۶ نمایش