ما کمیم...
۲۷
دی
عشق
جان
میطلبد
وما بی جانیم
در برابر عاشقانه های شما
ما کمیم
خیلی کم
بعد از تو خیری در زندگانی نخواهد بود
گریه میکنم ازینکه مبادا
بعد از تو
زیاد زندگی کنم..
غسلش داد و کفنش کرد
آنگاه نشست و تنها برایش گریست.
بعد آرام درون کفن گفت:
«زهرا,منم...علی.»
و این تمامِ داستانِ یک عاشقانه ی طوفانیست...
- ۱ نظر
- ۲۷ دی ۹۹ ، ۲۳:۴۲
- ۱۳۴ نمایش