بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران...
پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۲:۴۰ ق.ظ
از سوز چشم ها و پریشانى ات مگو
از خط بى نهایت پیشانى ات مگو
آتش جوانه مى زند اینک به جان من
از ازدیاد تاول پنهانى ات مگو
زینب کنار بستر تو منتظر شده
بردار شانه را و ز بى جانى ات مگو
تنها فقط علی شده نور دو دیده دیده ات
تنها به این بهانه ز هجرانى ات مگو
مسمار شاهد است چه آمد به روز تو
از ضرب میخ و نوگل قربانى ات مگو
امشب قرار جان على گشته بى قرار
طاقت بیار از دم پایانى ات مگو
دندان فشرده اى به جگر ,دم نمى زنى!!
با روى زرد و دیده ى گریانى ات مگو
کوچه ز شرم صورت تو سوت و کور شد
از تازیانه خوردن و ویرانى ات مگو
ز.سادات
شب شهادت مادر
فاطمیه دوم 93
- ۹۳/۰۱/۱۴
- ۶۳۱ نمایش