کسى حال مرا آنگونه که باید نمى فهمد..
سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ق.ظ
اسیر پنجره اى رو به روى رویایم
کنار مرد غزل خوان عاشقى هایم
ز جزرو مد نفس هایمان چه غوغایم..
به جرم هر غزلى نانوشته رسوایم
چرا که ثانیه ها هیچ مثل سابق نیست!
منم که مدعى عشق و سینه چاک تو ام
به خط فاصله ها مى رسم,هلاک تو ام
به صد طریق شنیدم که من ملاک تو ام
و نام حک شده بر روى هر پلاک توام
.
بگو که کنج دلت سهم آشیانه ى کیست!
.
همین بهانه ى خوبى شده جدا باشى
که بین هر چه که دیدم تو ما سوا باشى
سواى هر چه که هستند و در خفا باشى
زمان آن نرسیده که بر ملا باشى؟!
.
کناره گیرى ات ازمن بگو نشانه ى چیست!
.
براى بودن با من به زخم مانندى
تو هم شبیه من آیا هنووز پابندى؟!
من از چه ها که بریدم..!!تو از چه دل کندى؟!
نه در لفافه عمل مى کنى نه در بندى
.
دمى بیا به کنارم تو عاشقانه بایست!
.
گرفته بغض من از سر,بگو چه چاره کنم؟
به اشک وگریه ى خودسر,بگوچه چاره کنم؟
دگر نمى روى از سر,بگو چه چاره کنم؟!
براى دفعه ى آخر,بگو چه چاره کنم؟!
.
چرا که ثانیه ها هیچ مثل سابق نیست!
.
زهراسادات...همین شبهاى خیلى شب
- ۹۳/۰۲/۲۳
- ۷۳۰ نمایش