گل گلدون من
سخته بفهمى که دیگه نداریش
این که صدات بپیچه توى خونه
این که صبا پاشى ببینى که نیس
زنى که حقش بوده که بمونه
بدتر ازین نیست که ببینى سر ه
عطرش هنوز جلوى آینه بازه
بدتر از این نمى شه که حس کنى
بوى غذاش پیچیده روى گازه
خیال من راحت ه این بود که تو
مراقب آینه ى بختمونى
چى شد که افتاد و شکست و باید
همیشه توى آینه جا بمونى
.
مرور این خاطره ها جنونه
هستى تو لحظه لحظه ى زندگیم
خیالتو از سر من برندار
بزار بره تموم این خستگیم
____
شب زمستونى و قهوه ى تلخ
یه دخترى هس توى فنجون من
اونجا..نشسته پشت اون پیانو
برام مى خونه...گل گلدون من.. .
ز.سادات حسینى تبار
- ۰ نظر
- ۲۲ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۴
- ۶۵۷ نمایش