بر لبم ذکر تو انگیزه ی فریادم داد..
و هنوزم که هنوزست خریدار منی!
تو همانی که امیدت به دلم مهر زده
تو همانی که دمادم،پی انکار منی
دست این ثانیه ها پای تو را سخت گرفت
تا که حاشا بکند بخت،که تو یار منی
درد و درمانی و زخمی و حواست هم نیست
که پرستاری و تیماری و بیمار منی
لحظه ی رفتن تو خواب ز چشمانم رفت
بعد از آن رووز تو هم ماه شب تار منی
دست تقدیر تو را از سر من باز نکرد
هر کجا می روم انگار که سربار منی
بر لبم ذکر تو انگیزه ی فریادم داد
گله از عشق ندارم که سزاوار منی..
تو کمر بسته ای از عمد به سلّاخی من
وقت اعدام خودت، چوب سر دار منی
***
خواستم از غم تو دل بکنم،جانم رفت
تو به اندازه ی یک رووح بدهکار منی
اردی بهشت 94
- ۰ نظر
- ۱۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۲:۵۸
- ۸۴۰ نمایش