آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

بسم الله...
هر آنچه که می خوانید از دلخوشی های از دست رفته و به دست آورده ی من است
......
تنها نویسنده ی وبلاگ خودم هستم!
https://twitter.com/Z_hoseynitabar?s=09

دنبال کنندگان ۱۰ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

تا که خورشید قد کشید از صبح,نقطه شد باز هم سر خط رفت

مردم از دست روزشان سیرند,کاش زود تر رسد به ساعت هفت


ماه هم پشت مى کند شب را, شب صدا مى کند اتوبان را

اتوبان بند سرد زندان است,راوى سرگذشت آدمها

چنند سال است

 خوب

 مى دیدم

که زنى

 منتظر

 دم در بود

نذر تسبیح خواب

 او

 مى کرد

مومن

 چشم هاى قیصر بود!

شهر من بغض کرده مى خواهد,آب از آب هم تکان بخورد

شاید این بار فرصتى باشد,قیصر از دست کوچه ها ببرد


مثل بعضى محله هاى قدیم ..

کوچه باریک تر شود بهتر

روسرى  چفت تر شود بهتر

دوست نزدیک تر شود بهتر...

حال 

فرقى نمى کند 

گرگان

یا که تهران 

شود کمى بى تاب

من خیالم

 مدام

 آشوب است 

در پى شهرهاى 

بى مهتاب!


زهرا سادات

  • زهراسادات حسینى تبار


 اسیر پنجره اى رو به روى رویایم

کنار مرد غزل خوان عاشقى هایم

ز جزرو مد نفس هایمان چه غوغایم..

به جرم هر غزلى نانوشته رسوایم


چرا که ثانیه ها هیچ مثل سابق نیست!


منم که مدعى عشق و سینه چاک تو ام

به خط فاصله ها مى رسم,هلاک تو ام

 به صد طریق شنیدم که من ملاک تو ام

و نام حک شده بر روى هر پلاک توام

.

بگو که کنج دلت سهم آشیانه ى کیست!

.

همین بهانه ى خوبى شده جدا باشى

که بین هر چه که دیدم تو ما سوا باشى

سواى هر چه که هستند و در خفا باشى

 زمان آن نرسیده که بر ملا باشى؟!

.

کناره گیرى ات ازمن بگو نشانه ى چیست!

.

براى بودن با من به زخم مانندى

تو هم شبیه من آیا هنووز پابندى؟!

من از چه ها که بریدم..!!تو از چه دل کندى؟!

نه در لفافه عمل مى کنى نه در بندى

دمى بیا به کنارم تو عاشقانه بایست!

.

گرفته بغض من از سر,بگو چه چاره کنم؟ 

به اشک وگریه ى خودسر,بگوچه چاره کنم؟

 دگر نمى روى از سر,بگو چه چاره کنم؟!

براى دفعه ى آخر,بگو چه چاره کنم؟!

.

چرا که ثانیه ها هیچ مثل سابق نیست!

.


زهراسادات...همین شبهاى خیلى شب

  • زهراسادات حسینى تبار

تا باد چنین بادا...

۰۱
ارديبهشت

این روزا حس مى کنم خیلى چیزا رو مى بینم

چیزایى که تاریک بودن حالا خیلى روشن شدن

هواى خوب رو مى فهمم!

.........

این روزا

همین روزهاى تازه اى که از بیست و یک سالگیم مى گذره

انگار یکى آروم داره با پشت انگشتش رو صورتم مى کشه...

همون حس خوب ناز شدن!

........

این روزا

همه چى روشنه

همه چى مشخصه

دلم قرصه

به دوستاى خوب,به خونواده ى خوب,,

از همه مهمتر به خداى خوب ترم !

 ..........

این روزا

زهرا داره بزرگ مى شه !


شب تولد

26 فروردین 1393

  • زهراسادات حسینى تبار

مجنون شو و نام مرا همنام لیلا کن

شهد عسل را در نگاه من تقاضا کن


دستى به آن سوى خیالم مى کشى هردم

دستى هم از آغوش گرمت بر تنم واکن


با هر بهارى که رسید از تو نشانى بود 

امسال هم در طالعت فال مرا جا کن


چندیست سرطانى به نام بغض در من هست

با جرعه ای شعر و غزل من را مداوا کن


هر جا که فکرش را کنى اسم تو را بردم

باور ندارى بر بخار شیشه ها,ها کن!


مانند تک قرصى که زیر تخت جا مانده

با من درین شبهاى آخر خوب تر تا کن!


تاریخش یادم نیس!

زیاد دور نیست!

"مجبورى به خندیدن...مردم ازت انتظار دارن"

  • زهراسادات حسینى تبار

از سوز چشم ها و پریشانى ات مگو

از خط بى نهایت پیشانى ات مگو


آتش جوانه مى زند اینک به جان من 

از ازدیاد تاول پنهانى ات مگو


زینب کنار  بستر تو منتظر شده

بردار شانه را و ز بى جانى ات مگو


تنها فقط علی شده نور دو دیده دیده ات

تنها به این بهانه ز هجرانى ات مگو


مسمار شاهد است چه آمد به روز تو

از ضرب میخ و نوگل قربانى ات مگو


امشب قرار جان على گشته بى قرار

طاقت بیار  از دم پایانى ات مگو


دندان فشرده اى به جگر ,دم نمى زنى!!

با روى زرد و دیده ى گریانى ات مگو


کوچه ز شرم صورت تو سوت و کور شد

از تازیانه خوردن و ویرانى ات مگو


ز.سادات

شب شهادت مادر

فاطمیه دوم 93

  • زهراسادات حسینى تبار

حالى که نیست...

۰۲
فروردين

صاحب خانه را حال خوشى نیست


محتاج کمى دعا


اندکى نظر


و باز هم دعاست...


یک دنیا صبورى محتاجم..


  • زهراسادات حسینى تبار

ساده ى ساده...

۲۰
اسفند


ساده ى ساده 


هى بو مى کنى

هى بیشتر یاد قدیمى ترین چیزهایت میفتى


هى مى شنوى صداى چرخش را

هى بیشتر یاد آدمهاى قدیمى میفتى!


ساده ى ساده


با یک نگاه

تمام لباس ها و پیراهن هاى گل گلى اى که مادر بزرگ برایت دوخته به یادت مى افتد


این بهانه هاى دوست داشتنى

با ارزش ترین وسایل موجودى خانه ى ماست!


ساده ى ساده!

  • زهراسادات حسینى تبار

مى دانى؟!

۱۱
اسفند

نشسته اى به فکر مداواى من

انگار نه انگار


من  به سرطانى


چون "تو"

مبتلا شدم!!

  • زهراسادات حسینى تبار
حال همه خوب است من اما نگرانم
چند بیت بداهه نکند شادروانم؟!

دلواپس تشریح غزل های تو هستم
بی پرده بگویم که هویدا نتوانم

آن طبع ملیحت که شده حکم شرابم
لا جرعه کند مست به هر بیت که خوانم

"ای لب رطبی چشم هایت "... هی وای
شاعر به خدا دست خودم نیست ...جوانم!

تا کی بخورم حسرت آن سوژه ی شعرت
تا چای بنوشد به کنار قَلَیانم؟!

شاعر شده ای تا که شوی محرم شبهام
اما شده ای با غزلت قاتل جانم

من دشمن هر خلوت عشاق نگردم
در جمع نگنجد که به خلوت بکشانم..


چشم من ازین سه نقطه ها آب نخورده
حالا که شده چشم تو چپ چپ به گمانم!!


  • زهراسادات حسینى تبار

بیا 


در این بساط گدا پرورى

دور همه ى صف ها را خط بکش


اصلا


تمام سهم من ، مال تو

تمام تو، سبد کالاى من!

  • زهراسادات حسینى تبار