آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

دستی بکش به قاب دلت و با من بخوان...از هر چه بود ،از هر چه هست ، از آن سوی قاب...

آن سوی قاب

بسم الله...
هر آنچه که می خوانید از دلخوشی های از دست رفته و به دست آورده ی من است
......
تنها نویسنده ی وبلاگ خودم هستم!
https://twitter.com/Z_hoseynitabar?s=09

دنبال کنندگان ۱۰ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلافه» ثبت شده است

میدونین

من یاد گرفتم هر اتفاقی تو دایره ی زندگی آدما میفته حکمتی توش هستو هر چی هست خیره..حتی اتفاقی که برای ما تلخ باشه.گزنده باشه.سنگین باشه.

اما گاهی شک میکنم به اینکه درست دارم فکر میکنم یا نه؟!

مثلا اینکه رفیقم تو تلخ ترین شرایط زندگیش داره دست و پا میزنه و من دارم فکر میکنم که خب شاید حکمت این اتفاق بر این بوده که اتفاق بدتری نیفته...

اما تا کجا میشه با این تفکر آروم شد..مگه میشه به یکی بگی همون بهتر که الان حالت بده،شاید بعدا اصلا میمردی؟!

اَه

گاهی کلافه میشم ازینکه نمیتونم یه جمله ی سفت و محکم بگم که حال یکی خوب شه!

اصلا وقتی رفیقت تو نقطه ی سخته زندگیشه باید چی بهش گفت؟!

شما بودین چی میگفتین؟!

  • زهراسادات حسینى تبار